محمدعلی فروغی نماینده برجسته نسل دوم روشنفکری ایران است. بهتر است بگوییم وصله روشنفکری بر ساختارهای مندرس و پارهپاره سیاسی ایران. فروغی پدر(محمدحسین)، فروغی پسر (محمدعلی) و فروغی برادر (ابوالحسن) نمونهای از خاندان ایرانی بودند که قرار شد کسری طبقاتی جامعه ما را جبران کنند و چه دشوار. جامعه ایران آنطور که در جوامع کلاسیک اروپایی میبینیم، جامعهای طبقاتی نیست، طبقات مستقل اقتصادی چندانی در آن تکوین نیافته است و گاهی خاندانهایی بودهاند که بهجای طبقه، در تحولات کشور تاثیر گذاشتهاند. تبار خاندانی فروغی به بازرگانان اصفهانی برمیگردد که ضمن کارتجاری، علایق فرهنگی، مطالعات و آثاری علمی نیز داشتند.
نزدیکترین جدش آقا محمدمهدی ارباب تاجر اصفهانی بود که سالها در هندوستان زیست، با علوم و پیشرفتهای اروپایی آشنا شد و تالیفاتی داشت. در اصفهان فیزیک جدید را ترویج میداد و در عین حال شاهنامه فردوسی را. فروغی در ماههای آخر عمر خود زندگینامه خودنوشتی نگاشت که البته بسیار کوتاه و مجمل بود و هیچ تفصیلی نداشت. در آنجا از خاندان خود مطالبی آورده است (فروغی، ۱۳۸۷: ۱ و ۲).
کوشش فروغی در ساختن نهاد
فروغی در ایجاد نهاد برای ایران یا برای اصلاح وتوسعه نهادها کوششهایی کرده است:
۱. نهاد دولت: ذکاء الملک دوم به این نتیجه رسید که: «ایران نه دولت دارد نه ملت» (فروغی،۱۳۸۷: ۱/ ۶۱-۷۹). با همین تحلیل بود که او روشنفکر دولتساز (به معنای نسبتا مدرن دولت) شد. هر چند نتوانست برای این دولت جدید در ایران، هنجارهایی پایدار نیز تولید و نهادمند کند.
۲. نهاد قانون: فروغی از اصحاب اصلی مدرسه سیاسی(پیرنیا و بقیه) بود. اینان در ساخته شدن مشروطیت و قانون اساسی و حقوق اساسی در ایران نقش داشتند؛ به گواهی آثار فروغی در نشریه تربیت و نیز ترجمهها وتالیفاتش مثل«حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دُول» در ۱۲۸۵(فروغی، ۱۳۸۲). در مقاله حقوق در ایران میگوید: «کشوری که قانون نداشته باشد از نظر روابط دولت با مردم استبدادی است.» (فروغی ۱۳۸۷: ۱/ ۳۳۲) «قانون کشور همین که مطابق مقتضیات کشور نشد ورعایت و اجرای آن مشکل شد کمکم حرمت و اعتبارش سست میشود» (همان ۲/ ۳۳۵). «در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه... جلوگیری از قانونخواهی و قانونطلبی هم کارش بهجایی رسید که بردن اسم قانون مشکل و خطرناک شد»
(همان ۱/ ۳۳۶). «اگر کسی اسم قانون را میبرد، گرفتار حبس، تبعید و آزار میشد؛ لکن گواه در آستین باشد؛ چه همین پیشامد برای پدر خودم و جمعی از دوستان و همشهریان او واقع شد و آن داستان، دراز است... پدر من – که دست از طبیعت خود نمیتوانست بردارد- اولین روزنامه غیردولتی را در همین شهر طهران تاسیس کرده و مندرجات آن را مشتمل بر مطالبی قرار داد که کمکم چشم و گوش مردم را به منافع و مصالح خودشان بازکرد.... یک روز پرسید: مقالهای که امروز برای روزنامه نوشتهام خواندی؟ عرض کردم: بلی. پرسید: دانستی چه تمهید مقدمهای میکنم؟ من در جواب تامل کردم. فرمود: مقدمه میچینم برای اینکه به یک زبانی حالی کنم که کشور قانون لازم دارد. مقصودم این است که این حرف را به صراحت نمیتوانست بزند و برای گفتن آن، لطایفالحیل باید بهکار {می}برد..» (مجله یغما، شماره ۱۴۲،۱۳۳۹ ش، صص ۶۵ و ۶۶)
۳. نهاد آکادمیک: فروغی در توسعه نهاد آموزشعالی مدرن ایران سهیم شد، چه در جای استادی و مدیریت مدرسه سیاسی، بعد از پدر و چه در حمایت از برادرش در تاسیس دارالمعلمین. «مدرسه علوم سیاسی هم کار شعبه ادبی دبیرستان را میکرد و هم کار دانشکده را چون هنوز دبیرستانها بهجایی نرسیده بودند که محصلان را برای تحصیلات عالی تهیه کنند... مشیرالدوله اخیرا علاوه بر ریاست آموزشگاه درس حقوق بینالملل هم میداد... بنده هم بعد ازفوت یکی از معلمان چون سنم مقتضی شده بود به معلمی تاریخ برقرار شدم. پس از چندی...
ریاست آموزشگاه را به پدرم دادند ومن هم معاونتش میکردم و بعد از وفات او ریاست به بنده تعلق گرفت... اول کتابی هم که در علم ثروت به زبان فارسی نوشته شد، آن است که من برای دانشآموزان همین آموزشگاه از فرانسه ترجمه کردم... مدت تحصیل را زیاد کردم و از چهار سال به پنج سال رساندم و آن را دو دوره کردم. یک دوره مقدماتی ویک دوره موخراتی...مقصود از این ترتیب این بود که چون دبیرستانها ترقی کنند... ما از سنوات دوره مقدماتی مستغنی شویم» (فروغی،۱۳۸۷: ۱، ۳۳۹-۳۴۲).
۴. نهاد ترجمه: دورهای که در ایران هنوز نهادهای مستقل پژوهشی وجود نداشت، نخستین برنامههای پژوهشی و مطالعات تاریخی وادبی را نخبگانی معدود عمدتا در درون دولت بهراه میانداختند و نسلهای نخست محققان ما فرصت مییافتند در چنین مکانهای دولتی که نوعا موقت و ناپایدار هم بودند کار کنند. نمونهاش «اداره انطباعات» اعتمادالسلطنه در دوره ناصری است که نسلهای پیشرو محققان در آن به تصحیح متون یا تصنیف کتب دست میزدند مثل مرآهالبلدان، تاریخ اشکانی و ساسانی، منتظم ناصری. فروغی پدر از جمله این محققان بود، فروغی پسر نیز از همینجا آغاز کرد.
(واردی،۱۳۹۱: ۵۶). او که از کودکی به تحصیل و آموزش مدرن رویآورد، جزو اولین نسلی در ایران بود که زبان انگلیسی آموخت و این علاوه بر زبان خارجی مرسوم آن دوره یعنی زبان فرانسه بود. به دارالفنون رفت. ابتدا با تحصیل پزشکی آغاز کرد ولی بعد تغییر مسیر به ادبیات و فلسفه داد. به سبب مهارتهای زبان بود که وارد دارالترجمه وزارت انطباعات شد و فعالیتها وابتکاراتی در آنجا از خود برجای گذاشت (واردی،۱۳۹۱: ۶۲-۵۷).
۵. نهاد زبان فارسی: فروغی نقش مهمی داشت در تولید نهاد زبان و ادبیات فارسی و هویت تمدنی و فرهنگی ایران با تاسیس فرهنگستان به همراهی علیاصغر حکمت در سال ۱۳۱۴ و عهدهداری ریاست آن. فروغی از این طریق سخت برای خلوص زبان فارسی کارکرد. همچنین او هزاره فردوسی (۱۳۱۳) را به راه انداخت و سرانجام به تصحیح متون ادبی مثل شاهنامه، سعدی، حافظ، خیام و... همت گماشت.
۶. نهادهای مدنی و مطبوعاتی مستقل: کوششی هم از سوی فروغی برای تولید نهادهای مدنی و مطبوعاتی مستقل میبینیم. چند نمونه عبارت بودند از: نخستین نشریه غیردولتی «تربیت» که در قبل از مشروطه تا سال پیروزی آن(۱۲۷۴ تا ۱۲۸۵) در کنار پدر برایش فعالیت کرد. محیط طباطبایی خاطرهای از فروغی نقل میکند که پدرش با سیدجمال نیز مراوده داشت و سید او را به راهاندازی روزنامه ملی و آزاد توصیه میکرد (طباطبایی،۱۳۶۷: ۵۳-۵۴). فروغی همچنین باشگاه فردوسی را در ۱۳۱۳ پدید آورد. سومین نمونه شرکت فرهنگ بود که در اوایل مشروطه او با اصحاب مدرسه سیاسی بهوجود آوردند. وقتی کار فروغی از سطح مدنی به منطقه سیاسی نزدیک میشود و کار او را در تولید نهادهای حزبی و سیاسی ردیابی میکنیم، با انواع نقاط ابهام روبهرو هستیم؛
عضویتش در جامعه آدمیت طی اوایل مشروطه و سپس پایهگذاری لژ فراماسونری که تشکیلاتی با درونمایه تجددخواهانه فرهنگی و اجتماعی و علمی و آموزشی و مشی لیبرالی و اومانیستی بود اما پر از زوایای تاریک و اسرارآلود سازمانی و خط و ربط برون مرزی.
- 16
- 1